loading...
zahre mar
محمد رضا بازدید : 390 چهارشنبه 25 مرداد 1391 نظرات (0)

 

مادر زنمادری برای دیدار دخترش به خانه ی داماد رفت.دید دخترش گریه می كند.
پرسید:عزیزم چرا گریه می كنی؟
گفت:شوهرم از خانه فرار كرده و نمی دانم كجا رفته است.مادرش گفت:حتماً پای زنی در كار است! دختر گفت: همین طوره كه می گویی! پای زنی در میان است، مادر عصبانی شد و فریاد زد این زن كیست!
دختر گفت:مامان! خود شما هستی، شوهرم همین كه شنید شما به این جا می آیی از خانه فرار كرد.

.

.

.

 

 

پیشنهاد ازدواجدر عهد حضرت مسیح(ع)شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هر جا می رفت،همراه خودش می برد. روزی حضرت عیسی او را دید؛ به وی فرمود آن زن كیست؟
گفت:مادرم است.
فرمود:او را شوهر بده.
گفت:پیر است و قادر به حركت نیست.پیر زن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت:ای بی شرم! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟!



تكّه كلامشخصی كه تكه كلامش«نه چندان» بود روزی دوستش از او پرسید:حالت چه طور است؟
گفت:خوب است؛ امّا نه چندان.
پرسید:چه طور مگه؟
گفت:خوب در این مدت عیالوار شدم و زن گرفتم.
پرسید:خوب این كه خوشی است.
گفت: بله، امّا نه چندان؛ چون عیالم بد تركیب و زشت است.اگر چه هزار لیره هم با خود جهیزیه آورده.
پرسید:خوب، پس این پول، جای بدی قیافه اش بوده است؟
گفت:بله، امّا نه چندان؛ چون با آن پول یك گله گوسفند خریدیم كه تمامشان مریض شدند و مردند.
پرسید:ای بابا پس اتفاق بدی افتاده.
گفت:بله، اما نه چندان؛ زیرا پوست همان گوسفندهای مرده را فروختم و منفعت زیادی بردم.
پرسید:پس بد هم نبود؟
گفت: بله اما نه چندان؛ چون پول ها تماماً اسكناس بوده كه در خانه گذاشته بودم از قضا حریقی واقع شد و تمام پول ها با خانه سوخت.
دوستش گفت:پس اتفاق خیلی خیلی ناجوری بوده است؟
گفت:بله، اما نه چندان؛ چون عیالم هم در همان آتش سوزی سوخت و خیالم راحت شد!!

شغل دامادپدر دختر خطاب به پدر پسر گفت:شغل پسر شما چیست؟
او گفت:پسرم توپ شوت می كند.

مجلس ترحیمزنی به شوهرش گفت:چرا ناراحتی؟ او گفت:برای این كه من سه بار به مجلس ترحیم زن دوستم رفته ام؛ ولی او یك بار هم نیامده!

هندوانه ی نرسیدهزنی از شوهرش انتقاد كرد كه چرا هندوانه ی نرسیده گرفته ای؟
گفت:این شكایت از كیست؟اگر از من است كه نمی خواستم چنین بخرم.اگر از كشاورز است كه او هم نمی خواسته چنین شود و اگر از خداست برو استغفار كن.

بهترین دقایق زندگیاولی:بهترین دقایق زندگیت چه وقتی است؟
دومی:وقتی كه زنم خواب است.

سكوتزنی به شوهرش گفت:امروز ده سال از ازدواجمان می گذرد به نظر تو چه باید بكنم.
شوهر جواب داد:یك دقیقه سكوت! فهمیدی؟سكوت!

زن پر حرفزن:دیشب در خواب صحبت می كردی.
مرد:چون تا من بیدارم تو حرف می زنی.

آدم خوشحالاولی:دوست داری زنت بمیرد.
دومی:نه می ترسم از خوشحالی سكته كنم.

ازدواج كردی؟اولی:بگو ببینم، بالاخره ازدواج كردی یا هنوز مثل گذشته خودت غذا می پزی؟
دومی:هر دو.

آدم احمقزن و شوهری خواب بودند.ناگهان زن شروع به نالیدن كرد.شوهر بلند شد همسرش را بیدار كرد و علت ناله ی او را جویا شد.
زن گفت:خواب دیدم كه مرده ام و می خواهند دفنم كنند.شوهر گفت:پس من چه قدر احمق بودم كه تو را بیدار كردم.

زنان خیاطیكی از دیگری پرسید اگر یك زن در روز یك پیراهن بدوزد، دو زن چند پیراهن خواهند دوخت.پاسخ داد: نصف پیراهن.
چون این ها با هم حرف می زنند و فرصت دوختن یك پیراهن هم پیدا نمی كنند.

مورچه ی عاشقمورچه ی نری عاشق مورچه ی ماده ای شد، مورچه ی ماده گفت:مهر من آن است كه این كوه خاك را از جلوی من برداری و به جای دیگری ببری، گفت باشد، می برم، همین كه مشغول حمل خاك ها شد مورچه ی سوّمی آمد و از جریان باخبر شد و گفت: مگر تو این مقدار عمر داری كه چنین شرطی را قبول كردی؟
مورچه ی عاشق گفت:دوست عزیزم می دانم كه مرا این اندازه مهلت و عمر نیست؛ ولی به این خوشم كه در طریق وصال محبوب و معشوقم هستم، به عشق او كار می كنم، و اگر هم بمیریم در راه عشق محبوبم جان داده ام.

بركت ازدواجشخصی می گفت ازدواج خیلی بركت دارد.خود من قبلاً چیزی نداشتم ولی الان كلّی بدهی دارم!

مادر زنمادر زن: خوب، داماد عزیزم از كار و بارت كه راضی هستی؟
داماد:آره دیروز یك ماشین لباسشویی خریده ام و كارم كمی سبك شده است.

تكرار نشوداولی: دیروز چرا غایب بودی؟
دومی:ازدواج كردم.
اولی: دیگر تكرار نشود.

زن شكارچیزن از موش، موش از گربه، گربه از سگ، سگ از گرگ، گرگ از شیر، شیر از شكارچی، شكارچی از زنش می ترسد.

شوهر خوبزن ها اول یك چیز می خواهند و آن شوهر خوب است و بعد همچی.

زن متوفیسخنرانی در ختم مردی گفت:تأسف از این كه این مرد مُرد و زن35 ساله او مانده است.زن از پشت پرده گفت آقا من18 سال بیشتر ندارم.

داماد خوش شانساولی:مادرزن من روزی یك بار می آید به خانه ی ما.
دومی:مادر زن من یك بار بیشتر نیامده.
اولی:چه قدر خوش شانسی!
دومی:بلی اما او هنوز از آن زمانی كه آمده بیرون نرفته!

جهنم واقعیروزی دختر خانمی كه به تازگی با پسری نامزد شده بود، به مادرش گفت:ننه جون، می خوام نامزدی مو با منوچهر به هم بزنم!
مادرش با ناراحتی گفت:وا خاك عالم بر سرم چرا دخترم؟!
دختر خانم گفت:برای این كه منوچهر اصلاً به جهنم اعتقاد ندارد و میگه جهنم وجود نداره!
مادرش لبخندی زد و گفت:صبر كن همان سال اول ازدواج با تو جهنم جلوی چشمانش روشن می شه و می فهمه جهنم واقعی چیه؟!

شروط ازدواجشخصی چهل شرط برای ازدواج اش قرار داده بود.از جمله: قیافه، مدرك، شغل مناسب و . . . بعد از پیدا كردن فرد مورد نظرش باز ناراحت بود.گفتند:چرا ناراحتی؟گفت:به خاطر این كه خرّ و پف نكردن او را یادم رفت در ردیف شروط بنویسم.

دختر قاضی مروقاضی مَرْو وقتی خواست دخترش را شوهر دهد، با یكی از همسایگانش كه زرتشتی بود مشورت كرد.او گفت:«تعجب انگیز است، مردم پیرو رأی تو هستند و تو از من نظر می خواهی! قاضی با اصرار گفت:«باید نظرت را بگویی.»مرد زرتشتی گفت:«نظر شخصّ اول كشور ایران كه كسرا باشد در مقام ازدواج دختر، به مال و ثروت داماد است.و نظر شخص اوّل كشور روم كه قیصر باشد به زیبایی و جمال اوست و نظر شخص اول اسلام كه حضرت محمّد باشد، توجه به دین و ایمان داماد است.حال تو خود نگاه كن و ببین از كدام پیروی می كنی، پس به روش او عمل كن.»

میهمان ناخواندهسه نفر به اتفاق هم به باغی رفتند و طبق قرار بین خودشان هر كدام(سهم) خود را پرداخت.در این وقت مرد چهارمی بر آن ها وارد شد، خواستند او را شیرفهم كنند كه هر كس سهم خود را پرداخته و او زیادی است.
اولی گفت:ما برای مدت یك هفته در این جا هستیم، تهیه صبحانه و چایی به عهده ی من است، تهیه ناهار به عهده این آقا و تهیه شام به عهده ی آن آقا است، خوب تو این جا چه كار می كنی؟
چهارمی گفت:طی این یك هفته كه ما این جاییم، خوردن و خوابیدن و استراحت هم به عهده ی من، دیگه از من چی می خواهید؟!

جوان شروردر روستایی جوان شروری زندگی می كرد و مردم از آزار او به ستوه آمده بودند و راهی برای كنترل او پیدا نمی كردند تا این كه به كدخدای ده گفتند: چاره چیست؟او گفت:به او زن دهید!این جوان بعد ازدواج، روزی برای خرید نان به بیرون رفت بعد از خرید نان، سگی به دنبال او می آمد.چند بار سگ را دور كرد و آن حیوان هم چنان دنبال او می آمد.آخرین بار به ناچار از راه تهدید وارد شد و گفت:اگر مرا رها نكنی به كدخدا می گویم زنت بدهد.

طلاق!مردی برای طلاق خانمش به دادگاه رفت.رئیس دادگاه از او پرسید خوب آقاجان بفرمایید به چه دلیل می خواهید از خانمتان جدا شوید؟مرد جواب داد:آقای رئیس! مدت سه سال است كه زنم به شدت عصبانی می شود و با اندك اختلافی هر چه كاسه و بشقاب دستش می رسد به طرف من پرتاب می كند.
رئیس دادگاه:صبر شما قابل تقدیر است؛ ولی چه طور شد شما حالا به فكر طلاق افتادید.
مرد:آخه قربان! حدود15 روز است كه نشانه گیری زنم ردخور نداره.
زن بدقیافه
زنی بد رویی روزی بیمار شد،به شوهرش گفت:اگر بمیرم چه می كنی! او گفت:اگر نمیری چه كنم!
سر و صدای خانم ها
عده ای از جهان گردان به تماشای آبشار نیاگارا رفته بودند؛ پس از چند لحظه، راهنمای جهانگردان با عصبانیت فریاد زد:اگر خانم ها ساكت شوند، به خوبی می توانید صدای غرش این آبشار عظیم را هم بشنوید.

یك روز عمو یك روز زن عمو!عروس خانم تنبل در خانه كار نمی كرد.مادرشوهر و پدرشوهر قرار گذاشتند تا به تازه عروس بفهمانند كه جارو كردن و كارهای منزل وظیفه اوست.
روز بعد تا مادر شوهر جارو كند؛ پدر شوهر گفت:نَه نَه! جارو را بده به من برای شما زشت است.عروس پوست كلفت گفت:دعوا نداره! یك روز عمو و یك روز زن عمو!

مرد خوشبخت زن:عزیزم! یادته روز خواستگاری وقتی ازت پرسیدم چرا می خوای با من ازدواج كنی، چی گفتی؟
شوهر:آره، خوب یادمه.گفتم:می خواهم یك نفر را در زندگی خوشبخت كنم.
زن:خوب، پس چی شد؟
شوهر:خوب خوشبخت كردم دیگه.
زن:چه كسی رو؟
شوهر:همون بنده خدایی رو كه ممكن بود با تو ازدواج كنه!

شوهر با تربیتاولی:یك سال است كه با زنم حرف نزده ام.
دومی:چرا؟ مگر باهاش قهری؟
اولی:نه؛ ولی من عادت ندارم وسط حرف كسی حرف بزنم!
چرا بچه دار نمی شوی
اولی:چند ساله كه ازدواج كرده ای؟
دومی:ده سال
اولی:پس چرا بچه دار نمی شوی؟
دومی:آخر صاحب خانمون نمی ذاره.

در بیمارستان زنی كه در بیمارستان بستری بود به شوهرش گفت: ناراحت نباش من دو روز دیگر برمی گردم.شوهرش گفت:من هم از این ناراحتم.

شعار زندگیشعار زندگی چیه؟ چهار عمل اصلیه.
خوبی ها را تقسیم كنیم؛ كینه ها را تفریق كنیم؛ ایثارها را ضرب كنیم؛ نیروها را جمع كنیم.

چهار عمل غیراصلیاشك زن، منهای حرف حساب، به علاوه ی چند تا حرف قلمبه، تقسیم بر چند ساعت قهر و افاده، ضرب در مقداری كرشمه، مساوی است با گول خوردن مرد و روانه ی بازار شدن برای خرید.

 
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • بهترین بازیکنان ایرانی

    فشار فشار



    آمار سایت
  • کل مطالب : 789
  • کل نظرات : 43
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 31
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 132
  • بازدید امروز : 98
  • باردید دیروز : 361
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 98
  • بازدید ماه : 3,192
  • بازدید سال : 24,728
  • بازدید کلی : 362,637